ریش هایم بلند شده
آنقدر که نمی شناسی ام اگر ببینی در کوچه ای، کافه ای، دیوانه خانه ای خیره می گذری و زیر لب می گویی: چشم هایش ..
صدایم شکسته آنقدر که نمی گویی باز برایم شعر بخوان از پشت تلفن، تماسی، پیغامی گوشی را می گذاری و می گویی: بغضش ..
می روم لب پنجره، سیگار می کشم از آن سوی شهر می گویی: عطرش ..
فراموش کردن کار بیهوده ایست مثلا من بخواهم لبخندت را فراموش کنم یا یک پیرمرد در هیروشما، بمب اتم را و یا تو که در یک روز زمستانی دستکش هایت را در خانه جا می گذاری و ناخودآگاه می گویی: دست هایش اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی ...
ادامه مطلبما را در سایت اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3baremano بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 13:38